سید کیانسید کیان، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

یادگاری های کیان

روزهای سخت اما شیرین

تو این روزهایی که به دنیا اومدی مامان جون شیرینی های زیادی هس اما همراه با کمی سختی وقتی پسرم از وقتی به دنیا اومدی شیر نمی خوردی و هرکاری میکردیم که تورو سیر کنیم نمیشد این روزا فشار زیادی روی منو عزیز جون و بابایی بود چون شیر نمیخوردی خیلی گریه میکردی...و همینطور روزارو میگذروندیم که تو 5روزه شدی عسلم و بدنت خیلی زرد شده بود و ما خیلی ترسیده بودیم و بردیمت بیمارستان شیخ و بعد از آزمایش فهمیدیم زردی شدید داری و عددش 28 بود و دکترت گفت سریع باید بستری بشی خیییییییلی سخت بود و استرس زیادی داشتیم مامان جون ولی چاره ای نبود و هر بیمارستانی میرفتیم جا نداشتن و همینطور ک تو خواب بودی و بغلم بودی من گریه میکردم میکردمو از خدا میخواستم که ا...
9 مرداد 1396

به دنیا اومدنت نازگلک

امشب 28 تیر ماهه مامان جونم و زمانی که باید برم بیمارستانو بستری بشم وااااااااااای شدیدا استرس دارم   ساعته 12 شب منو خاله فاطمه و عزیز جون و بابایی رفتیم بیمارستان ولی بازم قبول نکردن چون دردی نداشتم ولی رفتیم بیمارستان امام رضا و همونجا منو بستری کردن مامان جون من دوروز بستری بودم و لحظه های سختی بود اما خوشحال کننده چون نمیدونستم دو ساعت دیگه یا فردا یا دوروز دیگه روی ماهتو میبینم و این بهترین انگیزه برای تحمل دردها بود  بالااخره 30 ام تیر ساعت 9 شب دردهای سخت شروع شد و تو تا چند ساعت دیگه میومدی پیشم بالاخره ساعت 10و 40 دقیقه شب به دنیا اومدی و بعد از نه ماه و نه روز تو رو دیدم یه نی نیه ناز و کوچولو که ف...
1 مرداد 1396
1